شکایت از روزگار

مفضل بن قیس ، سخت در فشار زندگی واقع شده بود . فقر و تنگدستی ، قرض و مخارج زندگی او را آزار می‏داد . یک روز در محضر امام صادق ( ع ) ، لب‏ به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح کرد : " فلان مبلغ‏ قرض دارم ، نمی دانم چه جور اداء کنم ، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی‏ ندارم ، بیچاره شدم ، متحیرم ، گیج شده‏ ام ، به هر در بازی می‏روم به رویم‏ بسته می‏شود . . . " در آخر از امام تقاضا کرد درباره‏ اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته او بگشاید .

امام صادق ، به کنیزکی که آنجا بود فرمود : " برو آن کیسه اشرفی که‏ منصور برای ما فرستاده بیاور " . کنیزک رفت و فورا کیسه اشرفی را حاضر کرد . آنگاه به مفضل‏ بن قیس فرمود : " در این کیسه چهار صد دینار است و کمکی است برای زندگی تو " . 


- " مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود ، مقصودم فقط خواهش‏ دعا بود " .
- " بسیار خوب ، دعا هم می‏کنم . اما این نکته را به تو بگویم ، هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن ، اولین اثرش این است‏ که وانمود می‏شود تو در میدان زندگی زمین خورده ‏ای و از روزگار شکست‏ یافته‏ ای . در نظرها کوچک می‏شوی . شخصیت و احترامت از میان می‏رود. 


منبع : کتاب داستان راستان 2 ( علامه شهید مرتضی مطهری )

ماجرای آقای گاو

در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم.

قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.

هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.

در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:

با خانم... دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.

از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت:
من "گاو" هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.

تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم.

یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم...

از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.

خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: "من گاو هستم!"
- خواهش می کنم، ولی...
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید...

دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، می دونید...
- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید.
قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.

خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.
وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:

دکتر... عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه... !


منبع : پرشین استار

اثبات حقانیت نبوت حضرت رسول از دیدگاه امام رضا ( ع )

با سلام ، به دوستان اهل معرفت توصیه می کنم حتماً این تکه از فیلم که آقا امام رضا ( ع ) در بحثی با اهل کتاب ( مسیحی و یهودی ) در حوزه اثبات نبوت حضرت رسول (ص) انجام داده بودند را تماشا کنند ، این بحث می تواند سلطان و دلیل روشنی برای حقانیت نبوت حضرت رسول ( ص ) باشد .


برای دیدن تکه فیلم به ایـــــــــــــــــــــــــن قسمت مراجعه نمایید .


معرفی سایت

سلام به همگی ، دوستانی که علاقه مند به کلیپهای کوتاه هستند می تونن به این سایت مراجعه کنند .